اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند
اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند

اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند بی حرمتی به آینه را باب می كنند در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را با مشك های آب خنك، آب می كنند لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان از خون سرخ توست كه سیراب می كنند
شعر شماره یک شناخت چشم تر عمه این حوالی را شناخت تك تك این قوم لا ابالی را چقدر خون جگر خورد مرتضی شب ها ز یادشان ببرد سفره های خالی را هنوز عمه برایم به گریه می گوید حكایت تو و آن فصل خشكسالی را نمی شود كه دگر سمت معجرش نروی؟ به باد گفته ام این جمله ی سوالی را عطش به جای خودش، كعب نی به جای خودش شكسته سنگ ملامت دل سفالی را دلم برای رباب حزینه می سوزد گرفته در بغلش كودك خیالی را شبیه مادرتان زخمی ام، زمین گیرم بگو چه چاره نمایم شكسته بالی را؟ |
شعر شماره دو اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند بی حرمتی به آینه را باب می كنند در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را با مشك های آب خنك، آب می كنند لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان از خون سرخ توست كه سیراب می كنند عكس سر بریده ی عباس را به نی در چشم های اهل حرم قاب می كنند با نوحه ی رباب و تكان دادن سنان شش ماهه ی تو را سر نی خواب می كنند این آسمان شب زده را ای هلال عشق هفده ستاره گرد تو جذاب می كنند هفده ستاره معتكف چشم هایتان سجده به سمت قبله ی مهتاب می كنند هفده ستاره با كلماتی ز جنس اشك تفسیر سرخ سوره ی احزاب می كنند |
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 10:49 توسط فردین اسلامی
|